می دانم ... زود است که باشی .
.
ولی بیشتر از اینکه بخواهم باشی ، می خواهم که قبل از اینکه بیایی ، هوس رفتن به سرت نزند
.
که من از رفتهای قبل از آمدن انتقام های سنگینی می گیرم !
پ.ن:فقط خواستم بگویم نمی دانم چرا اینهمه از من می ترسی ...
¤ دنیای اعتراضهای خاموش است
¤ دنیایی که زنان شوهردار برای تجربهی چند لحظه عشق واقعی به پسران جوان دل میسپارند
¤ و مردان سرخورده برای اثبات مردانگی کشف نشدهشان به دختران باکره...
گفت نه باهات حرف می زنم ... نه بهت زنگ میزنم ... نه باهات دوستم / ... نه ...
.
پ.ن : چطور من احساس کردم دوستم داره ... !؟ نمی دونم !
من اعتراف نمی کردم .
.
پیشترها اعتراف برایم غیرممکن بود !
کم کم از غیرممکن به سخت تنزل کرد ...
و کمی بیشتر که گذشت ، از سخت به اکنون من .
.
اکنون برای خودم هزاران بار اعتراف کرده ام و برای دیگران صدها هزار بار ...
.
آدم رازداری بوده ام برای دیگران ... نه برای خودم ... و این خیانت بزرگی بوده از من به من !
.
پ.ن : خدایا چگونه خیانت هایم را خواهم بخشید .