صدای نم نم باران .
نفس نفس زدن پاییز .
من .
فریاد برگ هایی که حالا کم کم از نجابت برگ بودنشان خسته شده اند .
به هر بادی تن میدهند .
درختانی که چرتشان گرفته .
من و این آخرین زمستان جوانی !
نه
لعنتی ذهن آشفته من
ما با هم دوستی دیرینه ای داریم .
عطر خاک باران زده .
عطر شب بو ها که در قلب پاییز هنوز نفس میکشند .
ما با هم دوستی دیرینه ای داریم ....
بودن ها هر روز شیرین تر میشوند ، مثل شیرینی میوه های رسیده ی تابستانی
بودن ها رسیده اند .
بودن ها شیرین شده اند