¤ راست میگفت .
خیلی وقت بود مرده بود .
می گفت مدتهاست شبها وقتی سرش را روی بالش می گذارد ،
نمی تواند امروزش را از دیروز تشخیص دهد ...
همان آدم دیروزی بود که می خوابید / میگفت از این حس متنفر است در حالی که انگار حس هفتم لاینفک وجودش شده باشد
آنقدر سرو صدا توی کلش می چرخید که حتی نمی توانست درست حرف بزند !!!
¤ از اینکه نیستی / هیچ کس نمی فهمد من غمگینم / ...
هیچ کس نمی فهمد زندگی ام سخت می گذرد .
خلوت های من پر شده از نبودن تو / نه نه ... پر شده از غصه ی نبودن تو ...
میدانم زندگی تو هم همانقدر تلخ است که زندگی من
و هر دوی ما به یک اندازه مغروریم .
آنقدر که راضی به کشتن آرامش خلوت هایمان شده ایم .
پ.ن: تو / ... معمایی که هنوز نتوانستم صورت مسئله اش را پاک کنم .
برای فهمیدن تو
لازم نبود به تو خیره شوم
یا با تو حرف بزنم
یا حتی تو را دوباره بشناسم !
چون می شناختمت و روزی که به دنیا آمدم تو را گم کردم ...
و صبر کردم ...
تا امروز ...
منظورمو که می فهمی ؟!
آنقدر از نبودنت حرف زده ام که
می ترسم روزی که بیایی اصلا نتوانم حرف بزنم
که زبانم فقط به نبودن گشته !
¤ بی ربط نوشت ! : انسان سه راه دارد:
راه اول از اندیشه میگذرد، این والاترین راه است.
راه دوم از تقلید میگذرد، این آسانترین راه است.
و راه سوم از تجربه میگذرد، این تلخترین راه است
پ.ن : به یاد بزرگ مردی که مرگ را تنها روزنه فرار از زندگی می دانست ...
¤ راه رو می بینم ، ولی اصلا حال و حوصله راه رفتن رو ندارم ...
دوست دارم وسط راه دراز بکشم و یه جورایی بی خیال همه چیز دیگه !
¤ ولی چیزی او ته ته های راهم هست که نمی خوام از دستش بدم ...
پ.ن : شایم تو اون ته ته ها وایستاده باشی !
¤ نشانه ها گاهی آنقدر در روزمرگی مان می خزند و محو میشوند
که باید بیشتر بهشان نگاه کنیم تا درکشان کنیم !
نشانه های با ارزشی که دست زیر چونه هاشون گذاشتن و
با حسرت به ما نگاه می کنند
و ما فقط رد میشویم !
.
.
و مدام رد می شویم ...
¤ دقیق بودن فقط مخصوص ماشینها نیست ...
گاهی حس می کنم انسان دقتش را به ماشینها بخشیده !
شاید هم ماشینها از او دزدیده اند .
¤ فقط اینکه ساده می گذریم
ولی از هزینه هایی که بابت ساده گذشتنمان می پردازیم
شکوه می کنیم !
پ.ن : آری ما انسانیم ...
انسانی که طبیعت را با نشانه هایش گم کرده !
¤ جهان ما پر شده از آدمهایی که در حال سیب خوردن
بابا آدم رو سرزنش می کنن !
ای داد بیداد از دست همه !
....
پ.ن : بدون هماهنگی ، خوابای عجیب غریب می بینم !
¤ من فقط و فقط به ترتیب آنچه یادم می آید مینویسم نه به ترتیب اهمیت که در حقیقت همه ی شما برایم با اهمیت هستید و البته دوست داشتنی / ... .
¤ این گوشه ی دنج ... که گاهی نینی عزیزم ( پگاه) میاد و گرد گیریش می کنه و برام از خودش می نویسه و از اینکه چطور مشکلات زندگیش رو درب و داغون می کنه و به من هر لحظه چیزای جدید یاد می ده ، بهترین جاست برای من تا خودم رو رک و راست نقد کنم / به خودم طعنه بزنم / با خودم درد دل کنم و از خودم بنویسم .
اینجا جاییه که گاهی یاس سفید عزیزم ٬ پرستوی وب نویس و نکته بین هم گاهی بالای آسمونش پرواز می کنه و من از سایه ی پرستویی که روی گلبرگهای یاسم می افته میفهمم که چقدر با ارزشم و به خودم افتخار میکنم که حرفهای یاس سفید رو می خونم !
اینجا جاییه که مسعود عزیز ، خوش اخلاق ، خونگرم و بسیار دوست داشتنی وب نویس ( سه تا دوست ) گاهی ازش تعریف می کنه و من می فهمم که این گوشه ی دنج رو خیلی باید دوست داشته باشم و به خودم می گویم :
جانا به خرابات آی تا لذت جان بینی ... جان را چه خوشی باشد بی صحبت جانانه
و اینجا همان خرابات من است /
¤ جاییست که من با حمیدرضا حسینی عزیز آشنا شدم و از تک تک حرفهاش لذت بردم / ...
¤ و من اینهمه انسان بزرگوار رو پیدا کردم ... / رضوان عزیز رو پیدا کردم که حرفهاش خیلی آشنا بود و بزرگترین امیدها رو میشد توی حرفهاش پیدا کرد و خیلی زود به هم نزدیک شدیم و خیلی به شخصیتش علاقمند شدم /
¤ و اینجا جاییست که خدا از روز ازل برای من آفریده بود تا به دور از همه چیز باهاش گپ بزنم و براش از امیدها و بیم هام بگویم بدون هیچ محدودیت و هیچ رسم خاصی !
ادامه دارد ...
¤ تو ... سرخط همه ی حرفهایم ... و پایان همه ی دلشوره نوشتهایم !
تو ، وجودی که از من دریغ شده ... و این بهترین تعریفی است که از تو دارم
نه می دانم کیستی ، نه می دانم چرا نیستی ،
...
این تویی که می گویم
شاید خودم باشم / شاید وجودی بیرون از خودم ...
ولی همه به اینجا ختم می شود که تو نیستی
تویی که باید باشی
نیستی /
...
پ.ن : خدایا ... خوابم گرفته ...
¤ ماه تولدم ... اسفند ٬ چه غریب به استقبالت می آیم ...
می دانم آنچه باید بر فراز اعتقاداتم حفظ می کردم زیر پا له کردم !
و آن هدیه ای که باید برای جسمم بدست می آوردم ، هنوز نگرفته ... ! از دست دادم
پ.ن :من خیلی گم شده ام ...
من خیلی بچه شده ام ...
آنقدر زیاد که احساس می کنم / ||///| ... ــــــــ کسی بر جنازه ام گریه نخواهد کرد !