.:: یاس وحشی ::.

برگی از طبیعت انسان

.:: یاس وحشی ::.

برگی از طبیعت انسان

سلام ...


سلام ...
اون چند وقتی که قرار بود غایب باشم کنسل شد ....
یعنی کنسلش کردم ...
یا به عبارتی نتونستم ننویسم !!
مگه میشه به این راحتی ترک کرد ...
شاید یه روز خودمو به تخت بستم !
البته یه چیزایی خوب شد ...
حالا دیگه میتونم راحتتر حرف بزنم ...
میدونید چرا؟

یادداشتی برای پایان ...(لطفا بخونیدش‌!)


روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت.
روزی که کمترین سرود
بوسه است ...
و هر انسان
برای هر انسان
برادری ست ..
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل افسانه ایست
و قلب برای زندگی بس است ...
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی ...
روزی که آهنگ هر حرف
زندگیست
تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست و جوی قافیه نبرم .
روزی که هر لب ترانه ایست
تا کمترین سرود
بوسه باشد
روزی که تو بیایی
برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود .


روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم ...
و من آن روز را انتظار میکشم
حتی روزی که دیگر نباشم .

(احمد شاملو)
.............
خوب دیگه ...
بالاخره همون روزی رسید که ازش میترسیدم ...
همون روزی که باید این دفترو ببندم و کم کم
لا به لای این همه وبلاگ متروک محو بشم ....
فراموش بشم ...
و به امید روزی بنشینم که دوباره
نوشتنو آغاز کنم ...
شاید یک سال دیگه ...
شاید دوسال ...
یا شاید چندین سال دیگه ...
نمی دونم اینهمه علاقه به اینجا
و به شما چطور در من جوانه زد ...
الان اون جوانه خیلی بزرگ شده ... نمیتونم ترکش کنم ...
ولی خوب دیگه ... ما هم یه روز اومدیم ... یه روزم باید رفت ...
از همه ی شمایی که اینجا می اومدین ...
با تمام وجود تشکر میکنم ....
اینجا رو به عنوان یه یادگار باقی میگذارم ...
اگه دوست دارید ... شما هم یه یادگاری برام بنویسید ...
خیلی دوستون دارم ....
خیلی ...

خواهشی از شما !


به خدا بگو کمکم کنه ...