.:: یاس وحشی ::.

برگی از طبیعت انسان

.:: یاس وحشی ::.

برگی از طبیعت انسان

یا حسین (ع)


سلام بر ابوالفضل ...

سلام بر حسین ... سید الشهدا ...

نمی دانم چرا نمی توانم زبان در باره ی تو بگشایم یا حسین ...

نمی دانم چرا خجالت می کشم ...

 حتی نمی توانم به آن چهره ی خیالی که از تو کشیده اند چشم بدوزم ...

 سالهاست دلم از همه ی آنچه پدر بزرگ و مادربزرگم آنرا مقدس میخواندند دورشده ...

سالهاست فشار زندگی بی موفقیتم ... مرا کفرگو بار آورده ...

در حالی که می دانستم « از ماست که بر ماست » ...
یا حسین چه معامله ای کردی با خدا ...

چه معامله ی پر سودی ...
 دلی که داشتی به خدا دادی و در عوض خدا همه ی دلها را به تو داد ...

همه ی دلهای عاشق را ...

و حقا که لیاقتش را تنها تو داشتی ...
 تنها تو می توانستی ابوالفضلت را به خدا هدیه کنی ...
تنها تو می توانستی سپاهی کم تعداد و پردل از میان انبوه انسانها
روی زمین گرد هم آوری ... فقط ۷۲ تن از میان میلیونها تن ... 
و همین تعداد کم کافی بود تا به همه بفهمانی آنجا که امتحان الهی در کار است
رو سفیدان چه اندکند ...
 


آه که ما به چه چیزها دل می بندیم ...  و خدا را از یاد می بریم ... !

آه که چه بهانه ها برای از یاد بردن خدا داریم ...

کاش حسینی از جنس تو در میانمان می رویید یا حسین ...

اما گویا خداوند جایی برای حسینی ها میان ما نمی بیند که بیافریند ...

چه خوشبختی تو یا حسین ...

چه خوشبختی که خداوند هم عمریست خانه اش را در عزایت سیاه پوش کرده ...
خدایا ...
به آبروی حسین قسمت میدهم ...
دستمان را بگیر ...

مشاعره من + کمی ولنتاین ...

زندگی رسمی ساده است...
این روزا پیچیدگی این رسم ساده
این را از یادم برده که زندگی شیرین است !

و آنگاه
شاید شاعری بگوید ...
¤ زندگی حس غریبیست که یک مرغ مهاجر دارد ...

و من می گویم :

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
 موجیم که آسودگی ما عدم ماست

...
و مهمتر از همه :


ولنتاینتون مبارک ...
همین !

دو کلمه با خدا‌!


خدایا ...
می دونم ...
هر چی بلا سرم اومد حقم بود ...
من یادم رفته بود که میشه از تو کمک خواست ...
من یادم رفته بود که اگه دستمو به طرف تو دراز کنم ...
  هزار بار دستمو می گیری ...
یادم رفته بود چقدر مهربونی ...
همه ی اینا یادم رفته بود ...
دستمو به طرف کسایی دراز کرده بودم ...
که خودشون هم دستشون به جایی بند نبود ...!


همه ی ما یادمون رفته که تو کی هستی ...
یادمون رفته تو خدایی ...
خدایا دستمو بگیر ... !

بازم عید!

سلام ...
با شما بودم ... نه با اونی که دوستش داشتم !
سلام به همه ی شمایی که همیشه دوستون دارم ...
عید همتون مبارک ...

...
¤ جملات آشنا (عیدی من به شما) ¤

* در زندگی زمانی فرا میرسد که از احساس بد ٬ اعمال بد ٬
و ظاهر بد خسته می شوی.وقتی چنین زمانی آمد ...
بی درنگ از جا بجنب.

* اگر از هر چیزی بهترینش را نداری٬از هر چیز که داری
بهترین استفاده را بکن .

* وقتی مشت خود را گره می کنید ٬
نه کسی می تواند چیزی را در کفتان بگذارد ٬
و نه شما می توانید چیزی را از جا بلند کنید ...

* اگر در دوران سیاه بردگی کسانی توانسته اند کاری را
به انجام رسانند٬ پس در پرتو آزادیهایی که امروزه
مدعی آن هستیم عذری نخواهیم داشت .

* تا خم نشوید٬کسی نمی تواند سوارتان شود!

* هرگاه دیدید کسی به موفقیتی رسیده که شما نرسیده اید ...
بدانید او کارهایی کرده که شما نکرده اید .

* چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد       
                           من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک

....

فقط یه بار خوندیدشون ؟!

چیزی که هرگز نفهمیدی ...!


اشکامو که دیدی ...
یه نگاه اندیشمندانه بهم کردی ...
یکم مکث کردی ...
بعدش بهم گفتی :
همیشه ...
بعد از هر غروب غم انگیز ...
طلوعی دل انگیز خواهد آمد ...


بهم گفتی :
به طلوعها دل ببند ...
و خندیدی ...

چگونه به طلوعها دل میبستم ...
در حالی که به تو دل بسته بودم ؟