.:: یاس وحشی ::.

برگی از طبیعت انسان

.:: یاس وحشی ::.

برگی از طبیعت انسان

عاشقانه (۴)


و آنگاه که زیر شکنجه ی حرفهای سردت بودم
و هر لحظه این سرما
روح گرمم را می افسرد
ایمان داشتم که دوستت دارم ...
ولی لب به سخن نگشودم
و تمام حرفهایت را شنیدم ...
تا آخرین کلمه ...
گمان مکن نگاههای سردت
کوچکترین تردیدی بر من وارد کرد ....
چون من این نگاهها را دوست داشتم ....
این چشمها را دوست داشتم ...
حرفهایت که تمام شد ...
باز هم ایمان داشتم که دوستت دارم
و لکه ی اشکی که از چشمت چکید ....
بر ایمانم افزود ...
دوستت دارم فرشته ی روزهای تنهایی من
به اندازه ی تمام اشکهایی که برایت ریختم ....
...
تقدیم به شما

نقاط مشترک !


بعضی وقتا حس میکنم که یکی باید باشه
 که بغلش کنم و یه دل سیر گریه کنم
 یا یکی که لااقل دستشو محکم بگیرم و باهاش دردل کنم ...

ــ روزای این چند سال اخیر چقدر مثل اون بعضی وقتاست ...

بدون مخاطب !


ببین عزیزم ...
خیلی وقت بود که فهمیده بودم ...
اما شک داشتم ...
ازت انتظار نداشتم‌ !
ولی حالا بهم ثابت شده ...
آره ... من همه چیزو فهمیدم ...
میخوام بیام بلند سرت فریاد بزنم ....
مثل دیوونه ها همه چیزو بشکنم ...
بگم دیدی حدسم درست بود ؟ دیدی همین بود ...
اما فکرشو که کردم دیدم چه فایده ...
اصلا بی خیال ....
حالا که شده ...
گذشته ها گشته
باید از نو شروع کنم

خوشبختی !!


تنها زمانی که حس کردم خیلی خوشبختم
لحظه ای بود که صدای فریادهام رو هیچ کس نمیشنید ...
منم تا تونستم فریاد زدم ...

یه روز با دریا !


رفتم تو ساحلش نشستم ...
چند تا قطره اشک بهش هدیه دادم ....
اونم لذت دیدن یه غروب رو بهم هدیه داد ....
یعنی اشکام اونهمه اهمیت داشت؟

من اومدم ....


اومدم ...
با یه تصمیم جدی و یه دنیا انگیزه ...
نمی دونم اینهمه انگیزه کافیه؟

Please Wait

هنوز مسافرتم
اما...
برمیگردم ...~!

تصمیمهای جدی .......

باید کم کم کوله پشتیم رو بردارم ...
عازم یه سفر تابستونی بشم ...
دوست دارم برم یه جای دور ....
دور از دهکده ی جهانی  ....!
دور از همه .... !
یه جایی که هنوز تمدن نداره ...
یه جایی که قانون جنگل بهش حاکمه ...
یه جایی که یاس های زیادی داشته باشه ...
یه جایی که از اینجا بهتر باشه ...
یه جای دور ...
میشه لطفا تا برمیگردم منو دعا کنین ؟


فکر اینکه بیدا بشم و ببینم از دست تو مُردَم عذابم میده ....
موسسه ی ترک خواب سراغ نداری ...؟؟

پدربزرگ ...


آدم اینجا تنهاست ...
و در این تنهایی ..
 سایه ی نارونی تا ابدیّت باقیست ...
     به سراغ من اگر می آیید ...
نرم و آهسته بیایید ...
مبادا که ترک بردارد 
چینی نازک تنهایی من ....
سهراب سپهری


حساب روزایی که بدون پدر بزرگم گذروندم از دستم رفته ....
خنده ی قشنگی داشت ....
خیلی شیطون بودم که رفت .....
رفت پیش ستاره ها ....
رفت تو آسمون پیش خدا ....
دلم یهو براش یه ذره شد .....
خیلی دوست دارم بابابزرگ
خیلی ...

کیمیاگر


تپه های شنی با وزش باد جابه جا می شوند
ولی صحرا همیشه صحرا باقی می ماند
این است افسانه عشق.
.....
 پائولو کوئیلو(کیمیاگر)

......


میدونی عزیزم ...
از خودم بدم اومده .....
دلیل خنده هام اینه که از گریه کردن خسته شدم ...
بعضیا فکر میکنن من دوست زیاد دارم ...
نمیدونن من تماشاچی زیاد دارم ...‌آخه بلدم بخندونم ....
من تماشاچیا رو به خاطر خودشون دوست دارم ...
اونا برا اینکه میخندونمشون دوستم دارن ...
من آدم عجیبی شدم ...
شایدم دیوونه شدم...

قالب

فکر کنم خوب شده باشه اینجا .... نه؟