-
به نبودنت عادت نمی کنم
جمعه 6 مردادماه سال 1396 23:02
خودت بهتر از من میدانی . زندگی مسیر دیگری برای ما برگزیده . حتی این جمع بستنمان را هم جسارتی میدانم به شما .ولی خوب این دلیل خوبی نیست برای اینکه به نبودنت عادت کنم . برای شادیت و خوشبختیت دعا می کنم .
-
عشق ، بالهای سفید هستی
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1396 22:39
هیچ قلبی نمیتواند خالی از عشق باشد عشق در هر حال باید باشد ، دیروز جایی میخواندم قلب تنها اندامی از انسان است که از مغز فرمان نمی گیرد . اصلا غیر قابل پیشبینی نبود جایی که عشق میخواهد زندگی کند ، باید وسعتی بی انتها داشته باشد . عشق ، عشق ، عشق کاش قلبم لیاقت حضورت را داشته باشد . کاش تو بیایی و وجودم را با قدرت...
-
تقدیم به تک مخاطب نوشته هایم .
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1396 12:32
او اولین بود. اولین دختری که پیشنهاد دوستی میداد و سریع میخواست مرا ببیند. اول کمی ترسیدم. برایم قدری ناآشنا بود این کار او. کم دیده بودم. یا حتا نشنیده بودم. با اکراه قبول کردم. مشکل از آنجا شروع شد که دختر قدبلند و زیبایی به سوی من آمد که تا چند دقیقه فکر میکردم شاید مرا اشتباه گرفته است. و ماشینش را که دیدم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 دیماه سال 1395 23:45
ناهماهنگی تقدیر نشان داد به من به تقاضای خود اصرار نباید ورزید تلخی وصل ندارد کم از اندوه فراق شادی بلبل از آن است که بو کرد و نچید .:: به احترام محبت های ماندگار ::.
-
.::.
دوشنبه 30 شهریورماه سال 1394 22:46
دوست دارم 6 تا .
-
دل ...هنوز دل است
شنبه 27 آبانماه سال 1391 20:47
صدای نم نم باران . نفس نفس زدن پاییز . من . فریاد برگ هایی که حالا کم کم از نجابت برگ بودنشان خسته شده اند . به هر بادی تن میدهند . درختانی که چرتشان گرفته . من و این آخرین زمستان جوانی ! نه لعنتی ذهن آشفته من ما با هم دوستی دیرینه ای داریم . عطر خاک باران زده . عطر شب بو ها که در قلب پاییز هنوز نفس میکشند . ما با هم...
-
بعد از 16 ماه ...
جمعه 30 تیرماه سال 1391 17:01
سلام . قبول کنید 16 ماه زمان زیادی نیست برای دوری از وبلاگ نویسی .... ! یک روز قلم و کاغذ برداشتم و گفتم با تکنولوژی خداحافظی کنم . ... هدفم تغییر کرد ... زندگیم تغییر کرد و و و و .... تصمیمم همیشگی بود . البته رفتن دوستان عزیز وبلاگ نویسم هم یکی از دلایل بود ... به هر حال برگشتم که ببینم این احساس نوستالژیک که زمانی...
-
هیچستان
یکشنبه 1 اسفندماه سال 1389 00:20
یک روزایی بود .... شاید کسی یادش نباشه ... قراری میزاشتیم پارک ملت .... و سیب زمینی می خوردیم . شایدم هیچ کس یادش نباشه
-
انالله و انا الیه راجعون
یکشنبه 29 آذرماه سال 1388 13:44
-
به یاد کسی که این شعر بر سنگ قبرش حک شده .
جمعه 1 آبانماه سال 1388 16:54
دریا طوفانی می شود دریا آرام میشود اما هرگز نمیمیرد ... موسسه خیریه محک ... لطفا کلیک کنید .
-
موسسه محک
جمعه 17 مهرماه سال 1388 16:21
سرنوشت فرصت سرودن را از من دزدید اما من میمانم . این مکان به موسسه خیریه فعال و آزاد یاس سفید تقدیم شد آدرس : http://yasesefid.blogsky.com
-
...
یکشنبه 10 آذرماه سال 1387 21:56
گفت ما را هفت وادی در ره است چون گذشتی هفت وادی،درگه است وا نیامد در جهان زین راه کس نیست از فرسنگ آن آگاه کس چون نیامد باز کس زین راه دور چون دهندت آگهی ای ناصبور؟ چون شدند آن جایگه گم سر به سر کی خبر بازت دهد ای بی خبر؟ هست وادی طلب آغاز کار وادی عشق است از آن پس ، بی کنار پس سیم وادی است آن معرفت پس چهارم وادی...
-
وقتی زمین می خورم، همه به من می خندند
پنجشنبه 25 مهرماه سال 1387 23:55
دیروز بود! کم کم صدای هلیکوپترها نزدیک و نزدیک تر می شد. مدام در آسمان دور می زدند و به اصطلاح مانور می دادند. می گفتند داخل یکی از این هلیکوپترها، احمدی نژاد نشسته! من نبودم آنجا! و بیش از این هم نمیدانم که در آنجا چه شد و احمدی نژاد چه ها گفت! مردم نامه های زیادی برایش نوشتند. تقریبا بعد از ظهر همان روز بود که یکی...
-
وطنم ایران !
دوشنبه 8 مهرماه سال 1387 21:45
حذف شد کلام بهتر : خداوند را به وسیله فسخ شدن تصمیمها،گشوده شدن گرهها،و نقضارادهها شناختم. حضرت علی (ع) خوشبختی سراغ کسی میرود که فرصت اندیشه دربارهٔ بدبختی را ندارد.
-
زندگی در خشکی
پنجشنبه 28 شهریورماه سال 1387 14:21
همه ما اول به هم دروغ می گوییم / ... و با همان دروغ ساده ... عشق شروع می شود ! و جالب اینکه عشق هم از دل دروغ می روید ، هم از دل حقیقت ! و این دوقلوی عشق گرچه به ظاهر شبیه ... ولی همه ما اول به هم دروغ می گوییم / ... و عشق متولد می شود . قلوی شرور عشق متولد می شود !
-
الهم عجل لولیک الفرج
یکشنبه 27 مردادماه سال 1387 15:29
دل تنگ هستم / وقتی درب طلایی خانه اش را می گشودند چشمانم را بستم ! عظمتی که بر گردش طواف می کنیم و به سمتش نماز میبریم / خانه ایست تهی / پر از پیچیدگی یا سادگی و روانی ؟! / که ره گم نشود ! و او فقط با زبان خودش / زبان دل های خواب آلود ما حرف می زند راه را نشان میدهد / و عشقی که به ما بخشیده را میان همه ی این صف ها...
-
من کتابی با خودم نبرده بودم .
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1387 21:14
با خدا پیمان بستم . برای هزارمین بار .... نه نه مطمئنم خیلی بیشتر ! و خدا با زبان خودش با من حرف زد . زندگی دل می خواهد و دلیل و راهی برای قدم برداشتن به سوی هدف . و امید . که اگر هر کدام از اینها را فراموش کنی دنبال مرگ می گردی که در آغوشش کشی / چه باید می گفتم که نگفتم نمی دانم ، می شنید / می دانم ناگفته هایم را هم...
-
مقدمه بر سفری که بی مقدمه خواهم رفت .
چهارشنبه 5 تیرماه سال 1387 16:19
-
Falling Slowly
دوشنبه 27 خردادماه سال 1387 22:17
گوش کنید : لینک به یوتیوب
-
اگه نرفته بودی ...
پنجشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1387 14:34
می دانم ... زود است که باشی . . ولی بیشتر از اینکه بخواهم باشی ، می خواهم که قبل از اینکه بیایی ، هوس رفتن به سرت نزند . که من از رفتهای قبل از آمدن انتقام های سنگینی می گیرم ! پ.ن:فقط خواستم بگویم نمی دانم چرا اینهمه از من می ترسی ...
-
بدون عنوان
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1387 15:22
¤ دنیای اعتراضهای خاموش است ¤ دنیایی که زنان شوهردار برای تجربهی چند لحظه عشق واقعی به پسران جوان دل میسپارند ¤ و مردان سرخورده برای اثبات مردانگی کشف نشدهشان به دختران باکره... وبلاگ مطرود
-
A little LOVE !!!
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1387 14:31
گفت نه باهات حرف می زنم ... نه بهت زنگ میزنم ... نه باهات دوستم / ... نه ... . پ.ن : چطور من احساس کردم دوستم داره ... !؟ نمی دونم !
-
اعترافنامه !
سهشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1387 23:53
من اعتراف نمی کردم . . پیشترها اعتراف برایم غیرممکن بود ! کم کم از غیرممکن به سخت تنزل کرد ... و کمی بیشتر که گذشت ، از سخت به اکنون من . . اکنون برای خودم هزاران بار اعتراف کرده ام و برای دیگران صدها هزار بار ... . آدم رازداری بوده ام برای دیگران ... نه برای خودم ... و این خیانت بزرگی بوده از من به من ! . پ.ن : خدایا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1387 12:41
... لوط به زنش گفته بود پشت سر خود را نگاه نکند تا چشمش به جایی که زمانی خانه و کاشانه آن همه مردم بود نیفتد.اما زن لوط برعکس، پشت سر خود را نگاه کرد و من به خاطر همین کار، دوستش دارم. زیرا عمل او کاری انسانی بود. و به ستونی از نمک تبدیل شد ... کورت ونه گات/ ع.ا.بهرامی- سلاخ خانه شماره پنج
-
احساس و تعقل ، مکمل یا متضاد
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 16:08
چارلی چاپلین می گوید : ¤ «ما بسیار فکر میکنیم و بسیار اندک حس میکنیم. در دنیای ماشینسازی، ما به انسانیت نیازمندیم. بیش از هوشمندی، به مهربانی و لطف نیازمندیم. بدون این صفات، زندگی خشن خواهد بود و از دست خواهد رفت.»
-
دیازپام شلوغی !
جمعه 16 فروردینماه سال 1387 23:24
¤ من از کارهای خدا سر در نمی آورم ! کارهای با حکمت خدا ... البته چرا / گاهی ... خیلی اندک الان که از پنجره بیرون را می بینم خیابان به شلوغی روز نیست ٫ بر عکس شبهای شلوغ اول عید ... و آدمها به شادابی روز نیستند . شبها که یادشان می افتد تنهاییشان عذاب آور شده ... شاید مثل من دراز می کشند و می بینند حتی مادر هم نیست که...
-
نوروز ...
یکشنبه 4 فروردینماه سال 1387 02:34
سال نو مبارک ... امیدوارم سال 1387 سال تحقق آرزوهایمان باشد یاس وحشی
-
اینجا آخر خط نیست
سهشنبه 21 اسفندماه سال 1386 22:07
¤ به شدت از تنهایی خودم می ترسم ... و از ذهن شلوغ و سیاهی که روزهای تنهایی ام بیدار می شود همیشه فرار می کنم ... ¤ همیشه انسان نگرانی بوده ام . نه فقط برای خودم و طرز فکرم . برای همه ی کسانی که دوستشان داشته ام ... و همه ی کسانی که آرزو داشته ام دوستم داشته باشند ! و این نگرانی ام گاهی دلیل داشته و گاهی بی دلیل بر...
-
پیشاپیش به احترام ۱۶ اسفند ... که متولد خواهم شد !
دوشنبه 13 اسفندماه سال 1386 01:46
لطفا شما هم یک برش از کیک تولد من بخورین . امسال از اینکه که متولد شدم واقعا خوشحالم پ.ن : مسواک بعد از خوردن کیک ... سعی می کنم این دو چیز رو فراموش نکنم . مسواک + دلیل کبک خوردنم !
-
کوه ها و انسانها
سهشنبه 30 بهمنماه سال 1386 03:06
¤ اینکه آدم به آدم می رسد یا نه در این قرن جدید و این نسل جدید و این طریقه ی زندگی جدید دیگر مهم نیست چون دیگر کسی به رسیدن اهمیتی نمی دهد عادت کرده ایم به دور شدن و رفتن . . . ... پ.ن: باز داشت عاشقانه می شد !