.:: یاس وحشی ::.

برگی از طبیعت انسان

.:: یاس وحشی ::.

برگی از طبیعت انسان

دفتر زندگی

از امروز یه تصمیم بزرگ گرفتم :تصمیم گرفتم همه اشکالات زندگیم رو تو یه دفتر بنویسم  روزی۱۰دقیقه برا این کار گذاشتم تا در آینده بچه من دیگه مشکلات من رو نداشته باشه.
آخه چرا باید یه جوون مثل من تو بعضی از موارد زندگی محدود باشه؟
چرا نباید علت اصلی محدودیت رو بدونه و همیشه یه مشت بهانه که اصلا از دونستنش راضی نمیشه  علت محدودیتهاش بدونه ؟؟
من همه اینها رو مینویسم و بعدا می دم  به بچه خودم که اون هم در مورد بچه خودش رعایت کنه؟
اگه بزرگترها این تصمیمم رو بفهمن مسخره ام می کنند پس لطفا افراد زیر۱۸ سال این رو بخونند و من رو راهنماییم کنن!

زندگی ؟!!

دار دنیا منزلی پست و خس است
نیست منزل در حقیقت محبس است
مردمی کاندر جهان فانی اند
چون به دقت بنگری زندانیند
کس در این زندان ز غم آزاد نیست
یک دلی در دار دنیا شاد نیست
روح انسان تا که در بند تن است
هست زندانی و حبسش مسکن است
کنج زندان استراحتگاه نیست
یار زندانی جز اشک و آه نیست
............................................
این ابیات بالا رو از وبلاگ خاله نسرین بر داشتم البته ادامه هم داره که برای خوندنش به وبلاگ ایشون مراجعه کنید nasrin161.blogsky.com 
.......................................................

چرا خدا با ما آدمها اینجوری میکنه؟؟

درد ما

راستش دیشب خیلی دلم گرفته بود و میخواستم با یکی حرف بزنم در باره همه مشکلاتم.
هر چی فکر کردم هیچکس به ذهنم نرسید که بتونم باهاش راحت باشم.چرا باید خانواده من به من نامحرم باشه ؟
من یه پدر میخوام که من رو بفهمه نه فقط جیبم رو پر کنه.یه مادر میخوام که تو بغلش آرامش رو احساس کنم نه فقط دست پختش رو بخورم.
خدایا چرا از اینا محرومم؟
من هم آدمم!

انتظار

من هنوز هم منتظر کسی هستم که من رو درک کنه و نوشته هام رو بخونه و حرف دلم رو بفهمه
--من هنوز هم منتظر کسی هستم که دستهاش رو بگیرم و بفشارم.
---من هنوز هم منتظر کسی هستم که دوستش داشته باشم
....

چرا؟؟؟

سلام.....
نمی دونم چرا وقتی با اطرافیانم معاشرت دارم  من رو آدمی شاد و بیخیال تصور میکنن !!
هر جا بچه ها جشن تولد  یا مجلسی تشکیل میدن امکان نداره من رو دعوت نکن.ولی من اصلا از شلوغی متنفرم و اگه به میل خودم باشه نمیرم.
ولی با این حال اگه یه لحظه تنها بشم حتی تو ایستگاه اتوبوس اونقدر افسرده میشم که انگار  تمام  غمهای دنیا رو رو سر من بدبخت خالی کردن.
آخه چرا من اینجوری ام ؟؟
چرا اینقدر باید بد بخت باشم که همه رو میخندونم الا خودم رو؟؟
چرا همه من رو یه آدم شاد میدونن الا خودم؟؟
چرا همه چیز برام تکراری شده ؟؟
چرا همه چیزایی که به نظر همه خنده دار میآد به نظر من اصلا خنده دار نیست ؟؟
چرا همه خنده هام باید فقط رو صورتم نقش ببنده وقلبم افسرده باشه؟؟
چرا .....

امیدوارم هیچکس تو دنیا مثل من نباشه.

سخنی با خدا

خدایا چقدر عاشق بودن سخت است
البته عاشق چیزی که دیگر نیست . عاشق کسی که دوستت ندارد .عاشق کسی که نمیداند دوستش داری . عاشق کسی که نمی توانی به او بگویی دوستت دارم و او را با تمام وجود در آغوشت بفشاری و.....
خدایا انگار توی این دنیا به این بزرگی کسی نمی داند  من هم هستم .من هم میتوانم دوست داشته باشم .من هم آدمم.

خدایا اصلا مرا  می شناسی؟؟؟یا تو هم مرا نمی بینی؟؟؟؟

من هم آدمم.