.:: یاس وحشی ::.

برگی از طبیعت انسان

.:: یاس وحشی ::.

برگی از طبیعت انسان

تقدیم به تک مخاطب نوشته هایم .

او اولین بود. اولین دختری که پیشنهاد دوستی می‌داد و سریع می‌خواست مرا ببیند. اول کمی ترسیدم. برایم قدری ناآشنا بود این کار او. کم دیده بودم. یا حتا نشنیده بودم. با اکراه قبول کردم. مشکل از آنجا شروع شد که دختر قدبلند و زیبایی به سوی من آمد که تا چند دقیقه فکر می‌کردم شاید مرا اشتباه گرفته است. و ماشینش را که دیدم خنده‌ام گرفت. کم پیش آمده بود که هم‌صحبت دختر‌های بورژوا شده باشم. و این فرصت خوبی بود. و چقدر جالب بود که فهمیدم غصه‌های این طبقه هم چیزی کاملن شبیه بقیه جامعه است.

برایم غریب بود حرف‌هایش و مثل خیلی‌های دیگر دچار روزمرگی بود. وقتی پرسیدم چرا مرا انتخاب کردی؟ جوابش کوتاه بود: صورت‌ات. و وقتی پرسیدم منظورت از این دوستی چیست؟ پاسخ شنیدم: سخت نگیر !!

و حالا تقریبن شش ماه می‌گذرد از روزی که در کافه نشستیم و چای خوردیم. برای من تجربه‌ی بسیار جالبی بود. حرف‌هایش و خاطراتش و نحوه‌ی انتخاب دوستانش دریچه‌ی بزرگی بود به رویم از زندگی متفاوت او. آنچه من در او دیدم یک آدم ساده و راحت بود که برای فرار از روزمرگی‌هایش به دنبال هیجان بود. هیجان یک دوست جدید با دنیایی ناشناخته. برایم جالب بود که او سعی می‌کرد برای دلش زندگی کند. خنده‌هایش جذاب بود. مثل دنیای پرپیچ و خم‌اش. و این آغاز یک دوستی پرهیجان بود برای من و او. گاهی یک اتفاق ساده تو را در مسیر جدید و غریبی قرار می‌دهد...

نظرات 1 + ارسال نظر
تنها دلیل بودنم خداست شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1397 ساعت 11:33 ق.ظ

جالبه که تجربه های شیرین همه مون تا این اندازه تلخه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد