-
mock orange
یکشنبه 28 مردادماه سال 1386 14:05
¤ راست میگفت . خیلی وقت بود مرده بود . می گفت مدتهاست شبها وقتی سرش را روی بالش می گذارد ، نمی تواند امروزش را از دیروز تشخیص دهد ... همان آدم دیروزی بود که می خوابید / میگفت از این حس متنفر است در حالی که انگار حس هفتم لاینفک وجودش شده باشد آنقدر سرو صدا توی کلش می چرخید که حتی نمی توانست درست حرف بزند !!!
-
عاشقانه Nام
شنبه 20 مردادماه سال 1386 11:57
¤ از اینکه نیستی / هیچ کس نمی فهمد من غمگینم / ... هیچ کس نمی فهمد زندگی ام سخت می گذرد . خلوت های من پر شده از نبودن تو / نه نه ... پر شده از غصه ی نبودن تو ... میدانم زندگی تو هم همانقدر تلخ است که زندگی من و هر دوی ما به یک اندازه مغروریم . آنقدر که راضی به کشتن آرامش خلوت هایمان شده ایم . پ.ن: تو / ... معمایی که...
-
حس بی حسی
پنجشنبه 4 مردادماه سال 1386 20:42
¤ داشتن احساس درست نسبت به هر چیز کمک می کند تا تصمیم درستی نسبت به آن چیز یا آن رفتار بگیریم ! و داشتن احساس درست مهارتیست که خانواده باید به انسان تزریق میکرد ... ¤ باید یاد میگرفتم دقیقا کی باید احساس تنهایی کنم ، کی احساس خوشبختی ، کی احساس دلتنگی بکنم و کی احساس غرور و ... برای من که همه ی احساسات زندگی ام قاطی...
-
صدای درد
چهارشنبه 27 تیرماه سال 1386 22:23
برای فهمیدن تو لازم نبود به تو خیره شوم یا با تو حرف بزنم یا حتی تو را دوباره بشناسم ! چون می شناختمت و روزی که به دنیا آمدم تو را گم کردم ... و صبر کردم ... تا امروز ... منظورمو که می فهمی ؟!
-
وقتی تو نیستی !
پنجشنبه 21 تیرماه سال 1386 12:09
آنقدر از نبودنت حرف زده ام که می ترسم روزی که بیایی اصلا نتوانم حرف بزنم که زبانم فقط به نبودن گشته !
-
کورش و انسان و گرامیداشت در این یادداشت !
پنجشنبه 31 خردادماه سال 1386 13:56
*. نقاش : محمود صالحی زاده ¤ بی ربط نوشت ! : انسان سه راه دارد: راه اول از اندیشه میگذرد، این والاترین راه است. راه دوم از تقلید میگذرد، این آسانترین راه است. و راه سوم از تجربه میگذرد، این تلخترین راه است پ.ن : به یاد بزرگ مردی که مرگ را تنها روزنه فرار از زندگی می دانست ...
-
راهی که می خواهم به تو ختم شود !
چهارشنبه 23 خردادماه سال 1386 18:09
¤ راه رو می بینم ، ولی اصلا حال و حوصله راه رفتن رو ندارم ... دوست دارم وسط راه دراز بکشم و یه جورایی بی خیال همه چیز دیگه ! ¤ ولی چیزی او ته ته های راهم هست که نمی خوام از دستش بدم ... پ.ن : شایم تو اون ته ته ها وایستاده باشی !
-
انسان و گم کرده اش !
دوشنبه 21 خردادماه سال 1386 16:14
¤ نشانه ها گاهی آنقدر در روزمرگی مان می خزند و محو میشوند که باید بیشتر بهشان نگاه کنیم تا درکشان کنیم ! نشانه های با ارزشی که دست زیر چونه هاشون گذاشتن و با حسرت به ما نگاه می کنند و ما فقط رد میشویم ! . . و مدام رد می شویم ... ¤ دقیق بودن فقط مخصوص ماشینها نیست ... گاهی حس می کنم انسان دقتش را به ماشینها بخشیده !...
-
سیب ممنوعه
جمعه 18 خردادماه سال 1386 17:54
¤ جهان ما پر شده از آدمهایی که در حال سیب خوردن بابا آدم رو سرزنش می کنن ! ای داد بیداد از دست همه ! .... پ.ن : بدون هماهنگی ، خوابای عجیب غریب می بینم !
-
رویا هایی که به حقیقت پیوست
جمعه 21 اردیبهشتماه سال 1386 23:36
¤ من فقط و فقط به ترتیب آنچه یادم می آید مینویسم نه به ترتیب اهمیت که در حقیقت همه ی شما برایم با اهمیت هستید و البته دوست داشتنی / ... . ¤ این گوشه ی دنج ... که گاهی نینی عزیزم ( پگاه) میاد و گرد گیریش می کنه و برام از خودش می نویسه و از اینکه چطور مشکلات زندگیش رو درب و داغون می کنه و به من هر لحظه چیزای جدید یاد می...
-
و برای او که ... که باید باشد
چهارشنبه 22 فروردینماه سال 1386 23:45
¤ تو ... سرخط همه ی حرفهایم ... و پایان همه ی دلشوره نوشتهایم ! تو ، وجودی که از من دریغ شده ... و این بهترین تعریفی است که از تو دارم نه می دانم کیستی ، نه می دانم چرا نیستی ، ... این تویی که می گویم شاید خودم باشم / شاید وجودی بیرون از خودم ... ولی همه به اینجا ختم می شود که تو نیستی تویی که باید باشی نیستی / ......
-
انسانی که از صفر آغاز میکند !
شنبه 4 فروردینماه سال 1386 11:50
¤ انسان نیامده که بیهوده باشد آفریده نشده که نا امید باشد نیامده که روزهایش تکراری باشند نیامده که ساکن باشد ... انسان نیامده که باشد ! ¤ باید بجنبد و بجوشد باید از توده های نا امیدی گذر کند باید خلق کند باید عکس بگیرد باید خدا را پیدا کند ... جایی در میان طبیعت هر چند یافتن طبیعت بکر در زندگی معماری شده ی امروز هم...
-
نوروز ۱۳۸۶
جمعه 25 اسفندماه سال 1385 17:58
¤ بوی عیدی ... !
-
چند لحظه تا فرود ...
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1385 00:55
¤ حرف برای گفتن زیاد دارم ... اما فعلا وقت ندارم ... دارم متولد میشم !
-
هنوز حرفای ناگفته دارم ... گوش کن !
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1385 21:17
¤ ماه تولدم ... اسفند ٬ چه غریب به استقبالت می آیم ... می دانم آنچه باید بر فراز اعتقاداتم حفظ می کردم زیر پا له کردم ! و آن هدیه ای که باید برای جسمم بدست می آوردم ، هنوز نگرفته ... ! از دست دادم پ.ن :من خیلی گم شده ام ... من خیلی بچه شده ام ... آنقدر زیاد که احساس می کنم / ||///| ... ــــــــ کسی بر جنازه ام گریه...
-
موجودی پر از انسانیت
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1385 23:23
¤ انسان باید کامل باشد و برای دست یافتن به کمال ، شاید گاهی فراموش می کند باید تلاش کند ! . . شاید گاهی فراموش می کند که باید کامل باشد . . . و شاید گاهی فراموش می کند انسان باشد ... چون زندگی او پر است از روزمرگی ! و این روزمرگی خونی شده در رگ های موجودیت او / به جای انسانیت و به جای کمال ¤ با خودم فکر می کنم اینهمه...
-
آغازی برای جور دیگر نوشتن !
پنجشنبه 19 بهمنماه سال 1385 00:24
¤ آغازی برای جور دیگر نوشتن را از همینجا کلید می زنم ... / برای خودم هم عجیب شده ام ! انسان اگر می فهمید با خود اینگونه می گفت : چرخ بر هم زنم ارغیر مرادم گردد من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک و این نهایت اعتماد به نفس و شهامت است که در وجودت متولد شده ! البته برای اینگونه فکر کردن به کمک کسی نیاز داریم که از جنس ما...
-
و تو ... دوباره
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 00:40
¤ نمی دانم هنوز مرا می خوانی یا نه ! ولی بدان دلم با تو بوده ... تو که وجودت و دلت را از من پنهان می کنی ولی همیشه بوده ای در دلم و در وجودم ... هر جا می خواهی باش ، هر جا ، ولی تو در دلم زندانی شده ای و آنقدر با روحم به سراغت می آیم که باز هم وجودت را تسلیم روح بی قرار من کنی ! ¤ من انسانی مانند دیگرانی که میپنداری...
-
یک خواهش
شنبه 7 بهمنماه سال 1385 23:21
/ برایم دعا کنید ...
-
تو ... دوباره
دوشنبه 18 دیماه سال 1385 22:11
¤ به خودم گفتم « آخه زبون نفهم ، ابله ، بیچاره ، کم عقل ! ، تو دلت برا خدا تنگ شده نه برای اون نکبت بی شعور ! چرا دلتنگیت رو الکی به اون می چسبونی ... خدا باهات قهر می کنه ها ! تو دیگه بزرگ شدی بچه ! دیگه نباید الکی الکی گریه کنی ... آدم باش ! » اما مگه زبون آدم حالیم میشد ! اون لحظه بازم احساس کردم فقط جای تو خالیه...
-
یا علی
دوشنبه 18 دیماه سال 1385 01:41
¤ این روز بزرگ ، این عید گرامی و فرخنده ، بر همه مبارک باشه ... امام علی (ع) : شادی مومن در چهره اوست، قدرت وی در دینش و اندوه او در دلش. امام علی(ع): کما تُعینُ تُعان غررالحکم و دررالکلم، ح7209 آن گونه که یاری می کنی، یاری می شوی. ... پ.ن : و اما حتما میدونید : سایت امام علی (ع) (۱) سایت امام علی (ع) (۲)
-
یادداشتی برای خدا
یکشنبه 10 دیماه سال 1385 00:16
¤ خدایا ... دیر می آیم و زود از تو جواب خواسته ام همیشه همینطور بودم ... در مورد تو ! ولی تو خدایی ... از من دلگیر نمی شوی . چون می دونی که همیشه دوستت داشتم چون می دونی انتهای همه ی فراموشی هایم بوده ای چون می دانی روزهایی که با تو حرف می زنم ، فقط به خاطر اینه که واقعا دلم برات تنگ شده ! و به خاطر خودم ... ! چون می...
-
شاهکاری دیگر از علیرضا عصار
شنبه 9 دیماه سال 1385 00:58
¤ در جهان فرمان کوروش اولین منشور بود ... ما از اصناف همان خونیم ... از آن ریشه ایم ، پاسدار نام پاک پارس تا همیشه ایم ... . . ¤ وقتی که ایران هست ، خلیج یعنی فارس تاریخ می لرزد از خشم قوم پارس جز این اگر باشد ، خلیج آبی نیست بی سایه ی ایران ، غیر از سرابی نیست تا میهن کاوه ،تابوت ضحاک است این سرزمین از هر اهریمنی...
-
Beau
شنبه 25 آذرماه سال 1385 23:05
¤ بدون شک برای ادامه زندگی ، امیدهای تازه زیاد است ولی دشواری یافتن این امیدهای تازه گاهی آدم را نا امید میکند ! زندگی لابه لای این همه آدم نا امید که هزاران دلیل امیدوار بودن را نادیده می گیرند آنقدر شیرین است که اگر آدم امیدواری باشی واقعا به خودت افتخار می کنی . و این مهمترین دلیل امیدوار بودن است ... پ.ن : به خودم...
-
شاید ...
پنجشنبه 23 آذرماه سال 1385 21:54
¤ و اما بزرگی برای هر کسی اندازه ای داره ! . . . و کار بزرگی که من می خواستم بکنم این بود که میخواستم .com. بشم ... شاید به زودی ...
-
از روی کودکی
سهشنبه 21 آذرماه سال 1385 00:59
¤ خدایا ... مدتیست نمی تونم کودک باشم ... مدتیست مثل آدم بزرگها فکر می کنم ... اگه نجاتم بدی قول می دم ... قول میدم قول می دم دیگه قولهای الکی بهت ندم ! ¤ خدایا وقتی سرم توی لاک خودم باشه ... بیشتر می تونم بهت فکر کنم ، بیشتر می تونم پیدات کنم خدایا آنقدر مهربانی که همیشه به امید اینکه من رو می بخشی هر کار اشتباهی که...
-
نه از روی دلتنگی
دوشنبه 20 آذرماه سال 1385 13:27
¤ باید سرنوشت را از سر نوشت ...
-
... دلیلی برای زنده بودن !
سهشنبه 14 آذرماه سال 1385 19:26
¤ این پست حاوی جای خالی حرفهای من است .
-
شاید عاشقانه
شنبه 4 آذرماه سال 1385 23:07
¤ و اما تو ... نمی خواهم عاشقانه ای برایت بنویسم چون ما هیچ وقت زبان همدیگر را نمی فهمیم ! تو بی دلیل می روی و من بی دلیل می نویسم از تو ... و اینکه نباید بی دلیل می رفتی هیچ وقت نفهمیدم که اصلا تو را دوست دارم یا نه ! ¤ این روزها بدترین چیز برای من شعر های عاشقانه است شعر هایی با این مضمون : وصال او ز عمر جاودان به...
-
تحول
دوشنبه 22 آبانماه سال 1385 00:24
¤ اطلاعیه : قراره یه جورایی ٬ یه چیزایی عوض بشه ! پ.ن: این تنها چیزی بود که می تونستم بگم