¤ خدایا ... دیر می آیم و زود از تو جواب خواسته ام
همیشه همینطور بودم ... در مورد تو !
ولی تو خدایی ... از من دلگیر نمی شوی . چون می دونی که همیشه دوستت داشتم
چون می دونی انتهای همه ی فراموشی هایم بوده ای
چون می دانی روزهایی که با تو حرف می زنم ، فقط به خاطر اینه که
واقعا دلم برات تنگ شده !
و به خاطر خودم ... !
چون می دانی تو را به خاطر خودت می خواهم ... نه به خاطر آنچه به من می دهی ...
البته برای این دلیل آخرم مثال نقض زیاد دیده ای !
بنده ها که جز تو امیدی ندارن ... نه؟
ولی دلیل محکمتری که برای مهربانیت دارم
غیر از آن نشانه ها
همان خدا بودن توست ...
اگر می خواستی با من قهر کنی که دیگه خدا نبودی !
¤ می دانم آدمی بوده ام که هیچ وقت به تو نگفتم < چشم > ...
هیچ وقت حرفت را گوش نداده ام و مثل کودکی ام از همه چیز گریزان بوده ام
از خودم ... از اطرافیانم ... از هویتم ... از واقعیتها ... از رابطه ها ... از ... از ... و شاید گاهی از تو !
میدانم تو مرا می بخشی ... بهتر بگویم ... خیلی امیدوارم که تو مرا ببخشی ... چون هیچ کس را به اندازه ی تو محرم نمی دانم
و به هیچ کس به اندازه ی تو امیدوار نیستم ...
گرچه نافرمان بوده ام و گستاخ !
¤ خدایا نذری می کنم برای اینکه کمکم کنی تا نذر هایم را ادا کنم ...
خدایا دوستم داشته باش
خدایا دوستم داشته باش
خدایا دوستم داشته باش
خدایا دوستم داشته باش
خدایا دوستم داشته باش
خدایا دوستم داشته باش
خدایا دوستم داشته باش
خدایا دوستم داشته باش
خدایا دوستم داشته باش
خدایا دوستم داشته باش
مثل همان روزهای اول ...
پ.ن : /به کسی چه ... خدای خودمه !
حتما دوست داره ...