آرام گفتم :«دوستت دارم»
و چشمانم خیس شد
تو را دیدم که اشکهایت را پاک میکردی
اما هرگز فکر نمیکردم که این اشکها مال من نیست
اشک جداییست
دستان گرمت را فشردم
اما تو آن را از من دزدیدی و رفتی
و من باز هم گریه کردم
اشکها مونس تنهاییم بودند
و تو هم به زلالی اشک بودی
اما مرا تنها گذاشتی
تنهای تنها
در تنهایی به ماه خواهم نگریست
به یاد تو
حالا که رفتی این را بدان
دفتر مشقم پر از نام توست
خودم را جریمه کرده ام
باز هم خواهم نوشت
به آن اندازه که دوستت دارم خواهم نوشت
چون تو را رنجانده ام
تویی که مرا دوست نداشتی
ولی من همیشه با توام
واین معنای عشق است
یک عشق واقعی
می خواهم آخرین حرفم را بگویم
دوستت دارم
........................
سلام بیا
خیلی قشنگ بود
امیدوارم که ارزش جریمه هاتو و اشکاتو داشته باشه ...
قدر اشکاتو بدون ... گرون تر از مروارید و کمیاب تر از الماس
به کسی بدشون که معادلشو بهت پرداخت گنه یا حداقل ارزششونو داشته باشه
موفق باشی
خیلی قشنگ بود
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
دل که از ناوک مژگان تو در خون میگشت
باز مشتاق کمان خانه ابروی تو بود
به نظر تو عاشق واقعی کیه؟
...
اباک یتناول فی کونک!