.:: یاس وحشی ::.

برگی از طبیعت انسان

.:: یاس وحشی ::.

برگی از طبیعت انسان

Moon
چیزها دیدم در روی زمین:
کودکی دیدم ماه را بو می کرد
قفسی بی در دیدم که در آن روشنی پرپر میزد
....
مسجدی دور از آب
قاطری دیدم بارش (انشا)
اشتری دیدم بارش سبد خالی (پند و امثال)
....
من قطاری دیدم فقه میبرد و چه سنگین میرفت
من قطاری دیدم سیاست میبرد (و چه خالی میرفت)
....
(به یاد سهراب سپهری)
............................................

چه سخت است از عشق سخن گفتن   
و از لحظه ای که عاشق شدم
 واز زیبایی عشق گفتن
و دوباره حرفهایت را
در تنهایی زمزمه کردن
و گریستن
 به اندازه باران شب خداحافظی
کاش دروغ باشد آنچه تو به من گفتی
و آنچه من با چشمان گریانم دیدم
و دگر هیچ نگفتم  و صدای لرزانم را
از تو پنهان کردم تا مبادا 
غصه هایم را بفهمی
 و غمگین شوی
چون  دوستت داشتم
Love
اما تو
باز هم مرا راندی
مرا با آنهمه غمی که داشتم
و گل یاسی که به تو داده بودم را به آب انداختی
آب هم آن را به دریا برد 
تا غروب آفتاب را روی امواج ببیند
کاش میدانستی
من هم غروب دارم
و گویا
تو می خواهی آن را ببینی
اما من
باز هم دوستت دارم

..............

نمی دونم چرا درست زمانی که من عمرا نمیتونم بنویسم و مجبورم از نوشته های قبلیم کپی کنم همه مخاطبا حواسشون  میشه مثل ایکیوسان.... فعلا این نوشته رو بخونید  چون روش تاکید داشتم دوباره گذاشتم اینجا (جون عمم) ....موفق باشید