می سرایمت ...
و میدانم زیباترین شعرم خواهی شد ...
شعری که بر دیوارها خواهند نوشت ...
و عاشقان همیشه زمزمه ات خواهند کرد ...
شعری که خدا به دروازه ی بهشت خواهد آویخت ...
و تو مالک دروازه ی بهشت خواهی شد ... آری خدا آن را به دروازه ی بهشت خواهد آویخت ....
جایی که بدان روزگار آن را نخواهند دید ...
و تو را نخواهند شناخت ...
و چه عذابی ازین سخت تر ... !
...
میسرایمت ...
اما ...
پایان شعرم مینویسم ...
افسوس
کسی نبود که مرا بسراید !
hello from belguim,you are a verry nice blog °)
خیلی زیبا بود
سلام آسمونی.
ممنونم که دلداریم دادی. واقعN نمی دونم چرا یه دفعه بریدم.
شاد و پیروز باشی.
از لطفت ممنونم . مفق باشی
hamishe vaghty baraye sorude shodan hast.......
hamishe
سلام
نوشته جالبه آره تو این شبا بد جوری نیازمند دعائیم تا از این همه دلواپسی رها شیم امیدوارم
سلام و درود بر شما ممنون از لطف شما که سر زدید بای
از اینکه به وبلاگم سر زدی بی نهایت ممنون
کاراتو خوندم ....آفرین....
هم تو و هم بقیه اگه دانشجو هستین میتونین برام از کاراتون بفرستین....خوشحال میشم اسم شما تو وبلاگم باشه