.:: یاس وحشی ::.

برگی از طبیعت انسان

.:: یاس وحشی ::.

برگی از طبیعت انسان

عاشقانه ای به یاد آن روزها !

 

 

¤ قدمهایم را روی رد پاهایت می گذاشتم
چون فکر می کردم اگر مانند تو باشم
 دوستم خواهی داشت !

¤ عزیزم هرگز نمی دانستم
تو حتی از خودت هم فراری هستی 
فقط به تو فکر می کردم
و در رویا که نمیشد تو را آنگونه که هستی ببینم ... نه ؟
مرا ببخش که از تو یک بت ساخته بودم

¤ سادگیم را به حساب حماقتم مگذار
چون من واقعا ساده بودم نه احمق ... 
من همانی بودم که می دیدی ... نه بهتر ... نه بدتر
و این بدترین ضعف من است
کاش مثل آنها که می دانند
میدانستم چگونه باید فریبت داد !
چگونه باید فراموشت کرد
و چگونه باید از تو متنفر شد وقتی دسته گلی که با ته مانده ی پس اندازم برایت خریدم
زیر پا له می کنی ...
کاش می دانستم

پ.ن: این قطعه که قرار بود عاشقانه باشه ... پس چرا اینجوری شد عزیزم ؟
            راستی تو اولین کسی بودی که به من فهموندی انسانیت وجود خارجی نداره ... ازت ممنونم ...

نظرات 7 + ارسال نظر
تنها چهارشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 11:06 ق.ظ http://www.ebad.blogsky.com

گفت به اندازه ی ستاره های آسمان دوستت دارم
به آسمان نگریستم ابری بود
وبت قشنگه
مثل خودت بیا پیشم واست حرف دارم

نوپا چهارشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 11:46 ق.ظ http://www.taheri.blogsky.com

باسلام خدمت شما
مطالب شما عالی بود موفق باشی
عشق به نظر من یعنی...
عشق پرتوی از گل و زمین است
عشق کبوتری زیبا أفرین است
عشق چو نم نم بارون الهی
هر جایی ریزد نقش زمین است

به من سر بزن

مهدی چهارشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 11:55 ق.ظ http://lastword.blogsky.com

به نظر منم تو این دور زمونه اناسانیت معنی ندارد

الناز چهارشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 12:49 ب.ظ http://mesleelnaz.blogsky.com

سلام عزیزم
من هم این سرم اومده نمیدونم شاید من جای پاهام رو اشتباه انتخاب کردم ولی هر چی بود جز ناراحتی و عذابی که شاید هنوز هم میکشم نبود
تنفر رو هم ادم گاهی فکر میکنه متنفره ولی با دیدن دوباره میبینه نه هنوز تموم نشده
باز پیشم بیا من که از این به بعد این جا پلاسم

من خودم و مسعود پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 11:52 ب.ظ

خواهش میکنم !


هاله یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 02:23 ب.ظ http://behem mail bede :(

________xxxxxx____________xxxxxx
______xxxxxxxxxxx______xxxxxxxxxxx
_____xxxxxxxxxxxxxx___xxxxxxxxxxxxx
_____xxxxxxxxxxxxxxxx_xxxxxxxxxxxxxx
_____xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
______xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
_______xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
_________xxxxxxxxxxxxxxxxxxxxxx
____________xxxxxxxxxxxxxxxxx
_______________xxxxxxxxxxxx
_________________xxxxxxxx
__________________xxxxxx
___________________xxxx
___________________xxx
__________________xx
_________________x
_______________x

[ بدون نام ] شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 09:37 ب.ظ

درود
اندهت را با من قسمت کن
شادیت را با خاک
و غرورت را با جوی نحیفی که میان سنگستان
مثل گنجشکی پر می زند و می گذرد
اسب لخت غفلت در مرتع اندیشه ما بسیار است
با شترهای سفید صبر در واحه تنهایی
می توانیم به ساحل برسیم
و از آنجا ناگهان
با هزاران قایق
به جزیره های تازه برون جسته مرجان
حمله ور گردیم
تو غمت را با من قسمت کن
علف سبز چشمانت را با خاک
تا مداد من
در سبخ زار کویر کاغذ
باغی از شعر برانگیزد
تا از این ورطه بی ایمانی
بیشه ای انبوه از خنجر برخیزد
بدرود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد