¤ قله هایی هست که برای فتح کردنشان ...
باید از نرفتن و ندیدن و نبودن آغاز کرد .
و با این نرفتن ها ٬ رفت به سوی قله !
اینها تضاد نیست .... راهیست برای تکامل ...
و این دلیلیست برای آنکه همه ی ما متکامل نیستیم
چون رفته ایم و دیده ایم و بوده ایم .
...و من هزاران بار آرزو می کنم کاش نمیدیدمت !
و نمی بودم و نمی رفتم
پ.ن : بر می گردم !
salam!
emshab shayad awalin nafari basham yek kam az daftare deleto waragh mizanam!
walla man ke az takamol chizi nafahmidam!
age takamol faghat montazer boodano cheshm entezar neashstane!
eshgh wagheiate wali ensan chon wagheie nist nemifahme hargez!
mowafagh bashi
سلام
وبلاگ خوبی داری تبادل لینک میکنی
به منم سر بزن منتظرم بای
آری
ای کاش...و هزاران کاش دیگر...!
برگرد . حتما !!!
محشر بود.محشر
سلام دوست گلم
اسم وبلاگ منم شقایق وحشیه ! جالبه نه ؟
من آپم خوشحال میشم اگه بهم سر بزنی
منتظرتم
بای بای
سلام . خوبین ؟ وبلاگ جالبی دارید . و پر محتوا . ممنون میشم به منم سر بزنید . ارادتمند :ثریا
و این است آغاز یک تحول عظیم موفق باشی
قشنگ بود
سلام
احسنت به پشتکار شما.خوشحال میشم یه سر بیای پیش خودم!
salam dost aziz va Gol khobi wblaget ghashang bood va jaleb tonesty be man sar bezan va az barname haye yaho 7 final be khosos Boot DC Buzz Estefadeh kon age be tabadol link moafeghi mano az in mozoh ba khabar kon va be dostanet moarefy kon montazeret hastam khosh hal shodam
behshad
bye
گاهی نیاز است انسان شروع کند به ننوشتن کتابی پر از حرف هایی که نباید بگوید!!!!
راستی من سال ها ارزو می کردم می دیدمش و از وقتی دیدمش .....!!!
من ارزو داشتم که هیچ وقت او را از دست ندهم اما تقدیر...
همین که هاست که اعصاب آدم رو خورد میکنه
موفق باشی
دوست خوبم سلام:
خاک در اندیشه ی باران نبود
هیچ نشانی ز بهاران نبود
بال و پر چلچله ها خسته بود
پنجره ی باغ خدا بسته بود
شب چه شبی بود!
شکوه آفرین
چشم به راه تو زمان و زمین
شهر اگر تیره و تاریک بود
لحظه ی لبخند تو نزدیک بود
تا تو فرود امدی از اوج نور
روح زمین تازه شد از موج نور
از نفس گرم تو گل جان گرفت
باغ طراوت سرو سامان گرفت
سبز شد از لطف تو صحرا و دشت
قافله ی چلچه ها باز گشت
آمدی و زمزمه آغاز شد
روزنه ای روبه خدا باز شد
امدی و نوبت فردا رسید
فصل شکوفایی کلها رسید
عاشقانه هایم از حالا مقدمت را گرامی میدارد.
میلیاردها جفت دست و پای ناقص الخلقه / حتی هرگز / قله ای را نخواهند گشود / و آغاز هر نرفتنی مرگ است / روزی مرا به زهدان مادرم راه خواهند داد / بی آنکه دانسته باشم چندبار مرده ام!
این شعر روزی در ذهن ام جرقه زد و متاسفانه ناقص متولد شد و ناقص ماند / حالا این مطلب را از شما خواندم و دوباره در ذهن ام گر گرفت / تا ببینیم چه می شود / موفق باشید.
سلام
خوبین
وبتون عالیه
بهم یر بزن
من آپم
[گل][گل][گل][گل][گل]