.:: یاس وحشی ::.

برگی از طبیعت انسان

.:: یاس وحشی ::.

برگی از طبیعت انسان

طعم تلخ شادی !

اگر خداوند برای لحظه ای فراموش میکرد که من عروسکی کهنه ام و تکه ای زندگی به من ارزانی می داشت احتمالا همه آنچه را که به فکرم میرسید نمی گفتم بلکه به همه چیز هایی که می گفتم فکر می کردم . ارج همه چیز در نظر من نه در ارزش آنها که در معنایی است که دارند . کمتر میخوابیدم و بیشتر رویا می دیدم . چون میدانستم هر دقیقه که چشممان را بر هم می گذاریم   شصت ثانیه از نور را از دست میدهیم . هنگامی که دیگران می ایستادند را ه می رفتم و هنگامی که دیگران میخوابیدند بیدار می ماندم هنگامی که دیگران صحبت می کردند گوش می دادم . و از خوردن یک بستی شکلاتی چه حظی که نمی بردم !
اگر خداوند تکه ای زندگی به من ارزانی میداشت قبایی ساده می پوشیدم نخست به خورشید چشم میدوختم و نه تنها جسمم که روحم را هم عریان می کردم  . خدایا اگر دل در سینه ام همچنان می تپید نفرتم را بر یخ می نوشتم و طلوع آفتاب را انتظار می کشیدم روی ستارگان با رویایی ون کوکی شعری بندیتی (شاعر معاصر اهل اروگویه )نقاشی میکردم و صدای دلنشین سرات (خواننده معروف اهل اسپانیا)ترانه عاشقانه ای بود که به ماه هدیه میکردم . با اشک هایم گل های سرخ را آبیاری می کردم تا درد خارهایشان و بوسه گلبرگ هایشان در جانم بخندد.
خدایا اگر تکه ای زندگی میداشتم نمی گذاشتم حتی یک روز بگذرد بی آنکه به مردمی که دوستشان دارم نگویم که دوستشان دارم . به همه ی مردان و زنان می قبولاندم که محبوب من اند . و در کمند عشق زندگی می کردم .
به انسانها نشان میدادم که چه در اشتباهند که گمان می برند وقتی پیر شدند دیگر نمی توانند عاشق باشند ! به هر کودکی دو بال میدادم اما رهایش میکردم تا خود پروازرا  بیاموزد   . به سالخوردگان یاد میدادم  که مرگ نه با سالخوردگی که با فراموشی سر میرسد . آه انسانها از شما چه بسیار چیز ها که آموختم . من دریافته ام که همگان میخواهند در قله کوه زندگی کنند بی آنکه بدانند خوشبختی واقعی وابسته ی سنجه ای ست که در اختیار دارند .
دریافته ام که وقتی طفل نوزاد برای اولین بار با مشت کوچک انگشت پدر را می فشارد او را برای همیشه به دام می اندازد . دریافته ام که یک انسان تنها زمانی حق دارد به  انسانی دیگر از بالا به پایین بنگرد که ناگزیر باشد او را یاری دهد تا روی پای خود بایستد . من از شما بسی چیزها آموخته ام اما در حقیقت فایده چندانی ندارد چون هنگامی که آنها را در این چمدان می گذارم بدبختانه در بستر مرگ خواهم بود ...

پ.ن : برای مارکز دعا کنید ...

نظرات 3 + ارسال نظر
فابیو جمعه 7 دی‌ماه سال 1386 ساعت 09:59 ب.ظ

سلام یاس جون
خوبی ؟ از نوشته هات کلی لذت بردم.
مرسی
دوباره امشب یادت افتادم.
شاد باشی عزیزم

فابیو جمعه 7 دی‌ماه سال 1386 ساعت 10:01 ب.ظ

راستی یاس جون چرا کامنتها رو جواب نمیدی ؟؟

آرشین دوشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 08:14 ب.ظ http://besetoun.blogfa.come

سلام
این قسمت از وبلاگتون خیلی زیبا بود
واقعا منو تحت تاءثیر قرار داد
ادامه بده موفق باشی
به ما هم سر بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد